باز بوی باورم خاکستریست صفحه های دفترم خاکستریست
پیش از اینها حال دیگر داشتم هر چه می گفتند باور داشتم
باز هم بحث عقیل و مرتضی ست آهن تفدیده مولا کجاست
نه فقط حرفی از آهن مانده است شمع بیت المال روشن مانده است
با خودم گفتم تو عاشق نیستی آگه از سر شقایق نیستی
غرق در دریا شدن کار تو نیست شیعه مولا شدن کار تو نیست
در صفوف ایستاده بر نماز ابن ملجم ها فراوانند باز
دست ها را باز در شبهای سرد ها کنید ای کودکان دوره گرد
مژدگانی ای خیابان خوابها می رسد ته مانده بشقابها
سر به لاک خویش بردید ای دریغ نان به نرخ روز خوردید ای دریغ
صحبت از عدل و عدالت نابجاست سود در بازار این الوقت هاست
گیر خواهد کرد روزی روزیت در گلوی مال مردم خوارها
من به در گفتم و لیکن بشنوند نکته ها را مو به مو دیواره Teksty umieszczone na naszej stronie są własnością wytwórni, wykonawców, osób mających do nich prawa. |
|